بر آب ها که می روی
خزان را پس می زنی
خزان
خزیده اما می خزد
و قمری ی عاشق
هنوز در ایوان
بر پوست جوجه کا ن بال می سا ید
بر آب ها که می روی
پگاه
در دو سوی رود
بر چشمانش دست می کشد
و پنجره
از تو خالی می شود