Sunday, April 14, 2013

3/6موج مهاجرت*طرح یک گفتمان

دن  کیشوت کاشف دنیای مهاجرت بود و دنیای مهاجرت  نیز در کشف دن کیشوت ها دست داشت تا مضحکه یی بزرگ به راه بیاندازد .دن کیشوت آیا دنیای مهاجرت را به مثابه وهم در می نوردید و دنیای مهاجرت آیا تنها بانوی رویایی او بود یا این دنیای مهاجرت بود که سر نوشت و سر گذشت دن کیشوت های مهاجر را رغم می زد و اکنون بر توان آفرینشی آنان اثر می گذارد ؟ هر چند به گمان برخی از تاریخنگاران معتقدند غربت مانند استبداد در عین  این که فرصتی طلایی برای خلق ادبی است سد  راه خلاقیت می تواند باشد  
مهاجرت یک مرحله گذرا،آغازین ،و یک نا همگونبندی است 
که ممکنست با بحران هویت همراه شود اما باز یابی،خویابی،و هویت را به دنبال دارد 
در تطبیق با اجتماع تازه برای اعا ده ی هویت ،زبان مورد حمله قرار می گیرد اما تبعید پاره یی از فرهنگ زبان است و زبان به ویژه برای هنرمند کلامی ،همیشه مورد چالش و ستیز است .او به جست و جوی آن لغات تنها می رود و همان کابوس و عرقریزان را برای رسیدن به زبان جهانی و نگرش فرا فرهنگی و فرامرزی به کار می گیرد....
...هنرمند از حاشیه ها به جهان بی مرز پرتاب می شود و می کوشد که برپا بماند ...
ادبیات مهاجرت حاصل مهاجرت و تبعید فرهنگی نیز هست که...بیگانگی را با خود آ شنایی پیوند می دهد 
بدین ترتیب شاید نوشتن بی تبعید نا ممکن است و هر چند تبعید انزوای بی انتهاست اما هنرمند سودای گریز از آن را در سر می پرورد  
ف.س

...طرح یک گفتمان 
شعر مهاجرت،ادبیات مهاجرت و هنر مهاجرت هنوز هم شاید یک ژانر جدا محسوب نمی شود اما هاست و حضور دارد ،شعر و دبیت و هنری که در مهاجرت خلق می شود ،چه در ارتباط با فضای پیرامونی و چه با دریغا گویی ها و تداعی ها و نستعلگیا که انسان هوشمند و شاعر به ذهن و خاطره و حافظه هایش در یک دستگاه ادراکی آفرینشگر می زیاد و در این فرایند از فرهنگ و میراث های ادبی و هنری و اندیشه های ناقدان جهانی گسترده تر 
بهره یی خلا ق می برد تا خانه ی خود را هم بر خاکی دیگر بنا کند مثل صادق هدایت و بوف کور او ...
نخستین کتاب ادبیات مهاجرت ایران در دوران مدرن ، بوف کور هدایت بود که درسالهای آغاز ین این قرن و دوران دانشجویی او در پاریس نوشته شد 
و دستنویس آن به سال ١٣١٥ در بمبئی هندوستان منتشر گردید .هم او در این کتاب گفته بود : 
من فقط برای سایه خودم می نویسم که جلوی چراغ به دیوار افتا ده است 
...
برا ی  شاعر و نویسنده یا نقا ش و طراح و خوشنویس و ساز نواز و خواننده و مانند آن که هرگز مهاجرت نکرده و چند صباحی میهمان این و آن در این زاغه و آن ماقا ر بوده ،و یا جمع و جامعه یی را مفرح کرده مسلم است که شعر و هنر و ادبیات مهاجرت مفهوم و معنایی ذاتی و درونی ندارد زیرا وقت و فرصت تجربه ی آن را نداشته است تا به آن  مرحله و معنا برسد و تنها انکار بلا تصور آن را در یافته است که در کلیاتی  مه آلود ه او را محاصره کرده و یا در خود گرفته و زندانی نگهداشته است .معلوم است که این چنین میهمانی از سطح یک دو واژه و تلفظ غریب و غیر اسنشلی ان به در نمی آید و فرهنگ مهاجرت را تنها در طعم طعا م و مزه چلو کباب و احیانن دود و دم و الکل و افیون مجامع و محافل و میهمانی ها می سنجد و تازه اگر آمده باشد وقت رفتن لغزی هم می خواند و متلکی هم بر میزبان و خانواده وهمراهانش می کند .اما ما جرا فراتر از این هاست تا موج مهاجرت را تعریف کند و هنر آن ها را در دایره ی سنجش در آورد
مهاجرت شتابزده و گاه ناگزیر شاعران و نویسندگان و هنرمندان ما به خارج از کشور ، ادبیاتی را سر و شکل و هیات بخشیده و داده به نام ادبیات
 
مهاجرت . نویسنده و شاعر و هنرمند مهاجر ، هنرش آغشته به دلتنگی است . شاید در زندگی شخصی آدم سرخوشی هم باشد . ولی من این دلتنگی را به همان میزان در شعر مانا آقایی می بینم که در شعر مریم هوله و گراناز موسوی و یا پیام فتوحی پور یا حتا در شعر اسماعیل خویی ، فرامرز سلیمانی 
و جلال سرفراز و یا نادر نادرپور روانشاد که البته هر کدام جایگاه خاص خود را دارند و سیاق و سبقه ی متفاوتی را برگزیده اند
و یا در قصه نوشته های عباس معروفی و رضا قاسمی و یا نقدهای سینمایی پرویز جاهد حتا . ...

شهرام گراوندی 
این دلتنگی ها البته محاصر به آب و خاکی خاص و پدر و مادری ویژه نیست چه دلتنگی های انسان جهان وطن دلتنگی های عا م انسانی است و پدر و مادری چندزبانه و چند فرهنگی
سرزمین مادری جایی ست که آدم نمی تواند بی تفاوت باشد به خانه ی کلنگیِ پدری
رویا تفتی
...شعر در حالت ناب خود با زبان سروکار دارد والا چه فرقی هاست بین شاعر ایرانی و شاعر فرانسوی اگر فقط به محتوای شعر اعتقاد داشته باشیم؟یا حتا به تصویرش .فرقش اینست که هر شاعری به قول الیوت دارد زبان طایفه را غنی می کند .این مشکل شاعر دور از وطن است
محمد علی سپانلو در گفت و گو با اسماعیل نوری علا،١٣٦٨
لحن گفت و گو البته فضای تکنیکی پیش از اختراع کامپیوتر و اینترنت را دارد و فاقد دورنگری و دوراندیشی است یا شاید به زبان دارد به مثابه عاملی انحصاری و دور از دسترس می نگرد که تنها از آن شاعر و نویسنده ی حاکم بر آن در درون حدها و مرزهای طایفه ا ست در حالی که مهاجر جست و جو گر و پویا هرگز نمی تواند از زبان و دخل و تصرف در آن دست بکشد و در برابر روحیه یی طایفه یی ،روح بی مرزی را برای زبان می کوشد زنده نگاه دارد




هيچ چيز نيست كه جنبنده و زمان مند و جاي ور نباشد. جنبندگي و زمان مندي و جاي وري با آنكه در مورد چيزهاي گوناگون به صورت هاي گوناگون تجلي مي كنند، در هيچ موردي از ويژگي هاي ذاتي خود تهي يا بركنار نمي شوند. گردش يك ستاره با تكامل يك جامعه فرق فاحش دارد. ولي گردش ستاره با تكامل جامعه، هر دو حركت اند و در ظرف زمان روي مي دهند. يك اتم ناچيز به هيچ روي با يك كهكشان برابري نمي كند، ولي هر دو شامل و مشمول رابطه هاي مكاني-طول و عرض و ارتفاع- هستند. هزاره، ساعت نيست و قرن لحظه نيست. ولي هر چهار، زمان اند، فاصله زماني اند و بي تفاوت، از ويژگي كشش يا امتداد زماني بهره ورند. جريان زمان، چيزي مستقر و ساخته و پرداخته يا به اصطلاح حكيمان اسلامي"قارالوجود" يا قارالذات" نيست. آن چه از جريان زمان مستقيمآ در آزمايش هاي زندگاني ما مي گنجد، لحظه يا پاره اي از لحظه است. پس لحظه يا پاره لحظه يگانه زمان متحقق است، ذات يا اصل زمان است و مانند آن، پوياي محض است و به هر اندازه و هرگونه باشد، قابليت آنرا دارد كه در عرصه كشش مند خود، حركت را تحقق بخشد .
در حين حركت،، حالت ها يا وضع ها يا جاهاي يك چيز متحرك در فاصله لحظه هاي متوالي، در پي يك ديگر در نمي آيند، بلكه در هر لحظه يا پاره لحظه با يك ديگر جمع مي شوند. بنابراين حركت در هر لحظه، واقعيتي است بغرنج و جامع نيروهاي متناقض.

*امير حسين آريان پور:
 "پويايي هستي
حس سا ده و بدوی موجب برخوردی نامنصفانه با شعر مهاجرت به عنوان یک شاخه ی پربار شعر امروز ایران و یک گفتمان تازه می شود آن هم از جانب شاعری که وقت نه چندان کوتاهی را در اجتماعات ایرانی برونمرزی می گذراند و با کار و با ر ادبیات این دیار بایستی آشنا شده باشد ،دست کم از طریق مادر،خواهر و برادرش که همگی هم شاعر بوده اند 
بروید تا بمانم بروید تا بمانم 
که من از وطن جدایی به خدا نمی توانم 
من و کپنج این پریشان به دیار سفله کشان 
نروم که مهر ایشان به گدا وشی ستانم 
سیمین بهبهانی،به نقل از میرزا آقا عسگری مانی:شاعران مهاجر و مهاجران شاعر،بیان ،سوئد ١٣٧٠/١٩٩٢،ص ٤٥١
شهید نمایی ناشی از بی صداقتی در این زمینه موجب طعن و طنز شر و ناقد دیگری شده است که البته همیشه به آنکارگرایی و نگرش منفی شهره است و طرفه آن که خود نیز راهی را برگزیده است که در ای جا دارد علیه آن شعار تو خالی می دهد 
به مردمان خردمند اگر اشره کنند 
که از دو قرعه یکی مرگ دیگری تبعید 
گوزن کنند یکی را که بهترین باشد 
همه شتاب کنند آن سوی قلمرو مرز 
و این طبیعت آن هاست 
و این طبیعت ما نیست !
-همان 
سا ده لوحی شوونیستی ،نفی ارزش های انسان به معنای عا م و نفی جهان وطنی در کارهای دیگران نیز دیده می شود ،همان ،ص ٤٥٢ و همچنین است در گزاره های منفعل و مغشوش روزنامه یی بر مبنای پراکنده خوانی کتاب های کهنه و نویسندگانی که به  نادانستن یک دو زبان خارجی  تفاخر دارند و با مدرنیزم و پست مدرنیزم یا معاصر بودن و موج ها و حرکت های تازه کهیر می زنند ،مثل...دیگر این که دوری و مهجوری از یار-وطن-نیز زیان هایی متوجه آن و این شعر می کند .تصادفی نیست که بیشتر شعر هایی که خارج از این مرز پر گوهر نوشته می شوند از گوهر خلق شهری کم و بیش بی نسیب اند و از ابداع امتناع می کنند 
علی باباچاهی :گزاره های منفرد ،ج ١-٢،ص ٧٢٦


شعر مهاجرت حسی شدن و ادراکی شدن تجربه هایی تازه است در زمینه های عاطفی پیشین که در فضای تازه یی رخ می نماید و دنیای شاعر و نیز قصه نویس را می گسترد ...هرچند که این تجربه ها به  تناقض ها و ناهمگونی ها ترجمه شود
شعر مهاجرت ، شعر دلتنگی است . با همه ی پارامترها و تعاریف متعدد و گاه متناقضی که از آن شده است . شعر مهاجرت ، شعر درخت هایی است که تنه شان را برداشته اند و رفته اند آن ور آب ها . ریشه هاشان در خانه مانده و دارند به هر طریق ممکن خود را سبز نگاه می دارند ! این را هم بگویم که در این فضا و چارچوب خاصِ شعر مهاجرت ، اعتنایی به دسته بندی کذایی شعر زنان و شعر مردان ندارم . شعر مهاجرت ، شعر مهاجرت است . معنی ندارد قائل به تفکیک القایی بشویم . خاصه تفکیک جنسیتی . و همین باور را در مورد شعر و ادبیات داخلی هم دارم و اعتقادی به این مدل نگاه و دسته بندی در من نیست . دسته بندی اگر هست مربوط به قوتمندی و توان شاعر است که حتا این بررسی ، پیشاپیش باید در مورد خود شاعر و دوره های متعدد شاعرانگی شاعر و سیاق ادبی وی صورت بگیرد ؛ و در ادامه با دیگر شاعران و جریان های متداول شعری ادبی ؛ مقایسه صورت بگیرد . که از منظری و در تعریفی دیگر این نوع مقایسه هم – به اعتقاد بسیارانی و منجمله خود من – غلط است .
ولی من با این تعبیر شعر دلتنگی ، کار دارم

شهرام گراوندی 
نقد شعر ما نا آقایی ، شاعر مهاجرایرانی در سوید 
واکنش مغزی، ذهنی و خیال هنرمند نسبت به عوامل اجتماعی ،تاریخی-جغرافیایی،و میراث های فرهنگی به شکل تجربه های شخصی-همگانی به خلاقیت منجر می شود و تورینه ای تازه از رابهه های میان من-ما -هستی و انسان پدید می آورد ،رابطه یی که اکنون دچار اندوه و افسرده گی و شکست و نگرانی ، و نیز هم دلتنگی است اما به پایان راه و بن بستی هولناک نرسیده است 
see more:
فرامرز سلیمانی:فرا-مرزی و فرامرزی ،دفتر شناخت،ویژه نامه ی شعر مهاجرت، به کوشش منوچهر سلیمیو پیمان وهاب زاده ،ونکوور کانادا ١٣٧٧/١٩٩٨،ص ص ٢٧٩-٢٩٠
...فرامرز سلیمانی::شاعر محبوب من مدام جهان را دگرگون می سازد 
سیمرغ،سال بیستم،شماره ١١٦ و ١١٧،سال ١٣٨٦/٢٠٠٧،ص ٢٩
WEST COAST LINE.NO29,36/3 WINTER 2002/3
Writing Rupture:Iranian Emigration Writing
Guest Ediror:Peyman Vahabzadeh

No comments:

Post a Comment