جهانگیر صداقت فر
در حواشی تاریخ
برای: ابراهیم مکلّا
كسی را پروای ِحضور ما در این عرصه نبود.
□□
گفتی
میهمانی
در برهه ی شومی از حیاتِ زمین بود
ـ بر پرتگاهِ مدارِ سراسیمگی ـ
كه مرا ز حظّ نظاره ی آسمان
سهمی نابسزا نصیب آمد:
سر
بلند برنمی توانم كرد
مبادا شهاب،
تن پاره ی پرنده یی پولادین باشد
به تیرِ ناشی ِِآرشی گرفتار آمده؛
یا دنبِ ستاره، مبادا
پرتابِ فضله ی شاهینی باشد آهنین بال
كه رویای گلگشت ِ شبانه ام را به كابوسی بدل كند
به هولناكی مرگ.
آه
به یاد آرید،
آیندگان
سر به تسبیح خدا نیز حتّا
چراكه عرش ِ كبریا را
در آشوب ِحیرانی ِ سماوات گم كرده ام.
□□
كسی را پروای بودن ِ فانی ما در حاشیه ی زمان نبود.
ما جملگی ـ
خود اگرچه نابگاه ِ واقعه را
گنه ز گردن برافكنده بودیم
در این گذرا باری
دریغ
□□□
لوس آنجلس ـ ۱۳ نوامبر ۲۰۰۱
نوستالژی
برای شكفتن در وزش ِفصل های سبز،
برای پرسه ی پائیز در كنارِ ردیفِ چنارها
و تماشای خرام ِ دختران شور و شیطنت ،
برای در پسین ِكوچه ی یاس و اقاقی دم فروبردن،
برای لحظه ی آسودن به پشتِ شیشه های بخار و برف
و مرور صفحه ی شعر، در طعم ِچای و شیرینی ،
برای گلگشتِ مهرگان و نظر بازیدن
و به نظرگاه ِفردای خوشبخت اندیشیدن ...
صندوق عتیقه را ز دوش حافظه برمی نهم به خاك
و وطن را در لابه لای خاطره ها
□□□
تیبوران ـ ۲۳ دسامبر ۲۰۰۲
No comments:
Post a Comment