پنج ترانهی کوچک
علی زرین
برای دوستم هوور که علیرغم زهر کژدم در جگرش
تا آخرین دم، زندگی را جشن گرفت
۱
دریا و کوه
درختان واژگون
سرنوشت کوچک ماسه
در حصارهای لرزان
و غروب که میتازد
بر بوم ارغوانی
۲
پرنده در کنار پنجره
تا روبروی من
پر میکشد
امروز با من است
و پرزنان
مرا به سوی فردا میبرد
۳
پنجره را میگشایم
تا آوازهای صبح را بشنوم
اما تنها هوای مرطوب پگاه پاییزی
به اتاقم میخزد
۴
هرچند عندلیبان رفتند
و چلچلگان کوچیدند
من هستم و
تو که بر میز آشپزخانه روزنامه میخوانی
و خورشید و آسمان آبی
که شبنم یخ زده را آب میکند
۵
توفان
میتوفد
هوا سپید و خاکستری
میتکاند ابرهای بغضآلود را بر سرما
میبارد شکر و قند پاره
و ما در کنار آتش
آرام و در صلح و صفا نشستهایم.
پاییز ۲۰۰۹
No comments:
Post a Comment