سهراب مازندرانی
از عاشقانه ها
----------------------------
از برقِ ماهِ پیشانی ت
از آن نگاه
که می کنند آن چَشمها
به حرف میآیند مژه هات
(دو بالِ جمع آمده بر گونه هات وُ
زبان گرفته دو ابروت
...
که چِشمها میانِ دو پرانتز برده اند چراغهای شبِ کورتر را تا
معنا کنند)
...
و دیگر
در نور
به بینایی
و زیرِ پیراهن
که چراغانیست
کرشمه که آزاد شود بالای دو کتف از تِکانِ شانه هات
هرکار بکند-قفسِ اوست (دو تا) پرنده هر چه دلش خواست.. شلوغ کند
آنجا
که چراغان است
زیرِ ِ پیراهن
---
تحریر تازه
از عاشقانه ها
----------------------------
از برقِ ماهِ پیشانی ت
از آن نگاه
که می کنند آن چَشمها
به حرف میآیند مژه هات
(دو بالِ جمع آمده بر گونه هات وُ
زبان گرفته دو ابروت
...
که چِشمها میانِ دو پرانتز برده اند چراغهای شبِ کورتر را تا
معنا کنند)
...
و دیگر
در نور
به بینایی
و زیرِ پیراهن
که چراغانیست
کرشمه که آزاد شود بالای دو کتف از تِکانِ شانه هات
هرکار بکند-قفسِ اوست (دو تا) پرنده هر چه دلش خواست.. شلوغ کند
آنجا
که چراغان است
زیرِ ِ پیراهن
---
تحریر تازه
No comments:
Post a Comment