Tuesday, June 25, 2013

پرسش از دکتر خالد حسینی نویسنده افغانی3/19



QUESTIION FROM DR.KHALED HOSSEINI-3 modified

آیا یک شخصیت محبوب ادبی از دوران کودکی تا ن بیاد دارید ؟
سهراب سوکوا ر پهلوان بزرگ کتاب قرن یازدهم فردوسی به نام شاهنامه ،یکی از گوهر های ادبیات فارسی. 
سهراب پسر پهلوانی  دیگربه نام رستم است که هرگز همدیگر را ندیده اند .سهراب با لشکرش می خواهد برای پدرش شکوهی فراهم بیاورد و تاج شاهی را برای او کسب کند اما  در یک جنگ تن به تن با او درگیر می شود. صحنه پایانی این داستان آنست که رستم ، تن رو به مرگ سهراب را در آغوش دارد و تازه هویت او را که زخمی مهلک با شمشیرش برداشته دریافته است 
نقل از بررسی کتاب نیویورک تایمز 
٩ جون ٢٠١٣
*
  در  بادبادک باز می نویسد :
گلویی صاف کردم و خواندم
کنون  سهراب و رستم شنو
دگر ها شنیدستی این هم شنو
   یکی داستان است پر آب چشم
دلی نازک از رستم آید به خشم
ز موبد بدین گونه بر دا شت یاد
که رستم بر آراست از بامداد
غمی بد دلش ساز نخجیر کرد
کمر بست و ترکش پر از تیر کرد 

SATURDAY, JUNE 8, 2013


Q FROM DR KHALED HOSSEINIپرسش از دکتر خالد حسینی نویسنده افغانی

دکتر خالد حسینی و کتاب تازه اش : و کوهها پژواک دارند 
شما بیش از ده سال به عنوان پزشک کار کردید.آموزش و تجربه ی شما به عنوان یک دکتر چه ارمغانی برایتان به عنوان نویسنده دا شت ؟
کیفیت هایی که در طی دانشکده پزشکی و رز یدنسی نیاز داشتید:انضباط ، صبر ، استقامت .تمایل به نخوابیدن.میل به سا دو ما زوخیزم .قدرت به کارگیری ایمان و اعتماد به نفس .پذیرش خستگی مفرط به عنوان حقیقت زندگی .
اعتیاد به کافئین هم یک امتیاز است و خوش بینی شکست ناپذیر  نیز در چشم انداز است.
کیفیت هایی که نیاز دارد تا قصه نویس شوید :ایضا به شرح فوق 

QUESTION FROM DR KHALED HOSSEINI-2

کتاب محبوب همه ی زمانهای شما چیست ؟
مجموعه اشعار حافظ یا دیوان حافظ که مورد احترام تمام دنیای فارسی زباناست  .برای من حافظ شا عر متعالی ایرانی است .شعر فلسفی،عشق عرفانی و بیان ستیزه گر و شجاعانه او با تصویرهای انبوه و وزن جادویی سرشار همیشه برایم خوشایند است .غزل های دلنشین او همیشه مرا به هیجان می آورد و حتا تا امروز همانست که  به عنوان شاگرد مدرسه در کابل می خواندم 
نقل از بر رسی کتاب نیویورک تایمز 
٩  جون ٢٠١٣

3/18:MOJ 3 - provisional index

مجله موج ٣ 
تابستان ١٣٩٢/٢٠١٣
سر دبیر:دکتر فرامرز سلیمانی 
مدیر اجرایی:زهره خالقی 
*
آغازین ، سر دبیر  
سید حسین میر کاظمی : شهر من گرگان
محمد باقر رحیم پرست:شهر من رشت
حسین دانایی : شهر من سمنان
مقالات پیمان وهاب زاده ...
م.روان شد : پاسی از شب
حسین دانایی : ٢ شعر
  بر رسی کتاب موج :
نامه حبیب
دفتر هنر ویژه دهخدا
نگاهی دیگر به دیاری کهن
کتاب شعر شهرام گراوندی
*
موج مهاجرت ،طرح یک گفتمان
حشمت جزنی
 مینا اسدی
جهانگیر صداقت فر
شاملو:ترانه ی کوچک آبی +...
اسمائیل :آ یینی  فارسی و انگلیسی
محمود کیانوش
آشنا:دکتر مجد الدین میرفخرایی ،گلچین گیلانی
علیرضا زرین
محمود فلکی
ویلیام کارلوس ویلیامز
خالد النجار
دکتر خالد حسینی
(in blogx3)
*
هنر :
زهره خالقی: ناصر اویسی
*
ENGLISH:
M.Noghrekar:The Jesus of Golden Cemetery
S.Rahbar:Another Look at an Ancient Land



3/17:سعید رهبر:نگاهی دیگر به دیاری کهن

سعید رهبر : نگاهی دیگر به دیاری کهن 
باران،استکهلم ١٩٧٦
طرح روی جلد از اردشیر محصص  
 تاریخ را زورمندان و خودکامه گان می نویسند اما به رقم تحول این مقوله به صورت یک رشته  علمی و فلسفی ،گاه رهگذ ری  می اید و در گزارش ها و سفر نامه هایش به نوشتن تاریخ از دیدگاه خود و مطابق تمایلات دولت متبوعش را می پردازد تا به طور  رسمی مکمل تاریخ رسمی باشد ،به عنوان مثال دکتر ویلزبا مشاهداتش از یک قرن پیش ایران ، از جنایات ناصر الدین شاه ،سلطان صاحبقران یا نیم قرن و پسرش مسعود میرزا ظل السلطا ن و برادرانش خسرو میرزا و حسام میرزا می گوید و اعدام و تیرباران و آدم خواری و توپ باران و و سنگسار و نعل کوب و زنده به گور کردن لای جرز و آتش زدن و مانند آن که نیز سرگرمی و تفریح اینان و مردمی است که به عنوان تماشاگر در میدان گرد می آیند و از ضجه و زجر و زاری ماکومین بی محاکمه لذت می برند هر چند که گاه دست به اعتراض و جانبداری هم می زنند .
همین آزار و شکنجه را گردشگران مدعی نیز به ایرانیان روا می دارند و دکتر ولز که سه هزار بیمار را درمان کرده با شلاق به سر و گردن کاروانسرا دار  قزوینی می کوبد و می گوید رفیق انگلیسی متکبر و از خود را ضی او ایرانیان را  سیاه پوستان از  وحشی و پست تری به شمار می آورد .اینان به جای گفتن ، دستور دادن را به کار می برند و نیرنگ می زنند و طرفه آن که مردم هم با یکدیگر به همین گونه رفتار می کنند .
کلی بافی و تنگ نظری از مشخصه های این جهانگردان مشکوک است که حرف ها و جدل ها شان را به مقالی جدی بدل نمی کند و به دل نمی نشاند . دکتر ویلز منارجنبان در روستای نزدیک اصفهان را نام می برد بی آن که نام روستا را ذکر کند.یک نفر سید متولی این منار جنبان هاست ؟ مخترع این منار جنبان ها ؟ همان جا در داخل مقبره یی  واقع در پی مناره های اسرار آمیز قرار دارد .جهانگرد  باف پیشگوی خوبی هم نیست و دهان لق بدی دارد و در باره ی منار جنبان می گوید
روزی این مناره ها می افتد ...و به این حقه بازی ها خاتمه خواهد داد ،ص ٣٩٢ و ٣٩٣ کتاب
کتاب خواندنی سعید رهبر دومین کتاب او در زمینه شناخت ایران و خلقیات ایرانیان،-،- و مکمل گفتاری در خلق و خوی ما ایرانی ها ی    و  ایران و ایرانی غلام رضا انصاف پور ،زوا ر ١٣٦٣ است
-بر رسی کتاب موج - 

3/16:ANOTHER LOOK AT AN ANCIENT LAND

Said Rahbar:Another Look at an Ancient Land
Author,Stockholm,Sweden,1376/1997
Cover by Ardeshir Mohassess
.
Another look at an ancient land is the 2nd part of selected passages and quotations from forty five books and diaries about Iran and Iranians by foreign diplomats,historians ,travelers and physicians since the time of Herodotus to the 20th century.
The passages and quotations presented in this book are mainly confined to these authors' negative judgements of typical Iranian ,at times by arrogant and snobs! Such judgements mirror not only the Iranians from outside perspectives but also characteristics of the external world. This book shows clearly how an author's perspective depends on certain interest which his identification is strongly associated .
Aren't these people spies or smugglers of archeological pieces,one may ask, who happen to write journals and publish them just to belittle the graceful guests,as we witness these behaviors in present time?!
MBR

Friday, June 14, 2013

3/15,SEYD HOSSEIN MIRKAZEMI:MY CITY GORGAN

خاله قلنبو ،خانه اش نزدیک امام زاده بی بی هور و بی بی نور وصل  قونسو لگری روس بود . او چادر شب به کمر از کوچه های سنگفرشی محله ی باغ شاه ،نعلبندان ،،پا سرو و باد دوشنبه ای وسر پیر می رسید به محله ی دباغان
خانه ی مادر بزرگ من ،گرگان با چهار محله ی دیگر سبزه مشهد ،میدان ، در بنو، میر کریم و میخچه گران ،وجب در وجبی بود و سر شا ر از عطر نارنج و باغ های شفتالو، انار ،انجیر و یک سبزی بزرگ با نام جنگل را وی می گوید  :"القصه، استرآباد ،نام شد.ابادگرش استر،زنی صاحب جمال،زوجه ی اردشیر بود.شاهنامه هم می گوید ،گرگین میلاد بنایش کرد .لفظ مرکب از دو کلمه استر و آباد ،استر مخفف استاره به معنی ستاره و آباد هم عمارت
باغش غش خاله قلنبو و خاله ستون،راوی را شناختم.هنوز از آن روزگار،راوی برای من به شکل غش غش خنده معنی می دهد .راوی می گوید : "مسجد جامع واقع در بازار چه ی نعلبندان شهر است ،با مناره های دوره ی سلجوقی و
کتیبه
های با خط کوفی "
خاله ستون از تقدیرش می گفت. از قسمتش می دید که در میان ترکمن ها زندگی می کند .چه قدر خوب ترکی صحبت می کرد .ترکمن ها را آشنا می نامید. می گوید :" دژ مبارک اباد ترکمن نشین پس از صفویان اق قلعه نام گرفت.در زمان پهلوی ،پهلویدژ خوانده شد.اکنون با نام آق قلعه در شمال گرگان افتاده است .رود گرگان از آن جا می گذرد .پنجشنبه بازارش حرف عا م است با رد پای سد قزل الان  و جاده ی ابریشم در این حوالی .شهر استر اباد با برج و بارو و خندق ، چهار دروازه داشت.
دروازه ی پشت بطام ،دروازه ی فوجرد ،دروازه ی مازندران و دروازه ی چهل دختر .با دو رشته .قنات . قنات آب سر خواجه معروف به چهل دختر،دیگر رشته قناتی که از وسط شهر می گذرد و در محله ی سر چشمه ظاهر می شود ،تجار استرآباد با یموت ترکمن داد و ستد دارند."
راوی می گوید:"تکانه از نام آغاز شد .استر اباد در سال ١٣١٦ شمسی به نام گرگان نامیده شد .گرگان صاحب
فلکه ی مدور و چهار خیابان شد .خانه ها در مسیر شهریت تخریب گردید . ساختمان های شهربانی،دادگستری،بانک ملی و دارایی بنا شد.درب خانه ی قاجاری با ساختمان های کلاه فرنگی.آقا محمد خانی و عباس خانی سر جایش بود.واحد های قشون و دیوان سالاری اداری و نظامی مستقر شد.آب انبار ها،سردابه ها ، لامپ ها،
چراغ موشی ها،سفالپوش ها ،چنار های محله ی سر چشمه،سر پیر و سبز ه مشهد وجود دا شت .بازار چه های قیصری، ها و نعلبندان  پر رونق بود ."
شمار جمعیت شهرستان گرگان  در سال ١٣٣٥ شمسی به ١٨٩٢٤٧   و نسبت به نفوس شهرستان عباس ابا د پس از
طی ٦٠ سال به پنج برابر رسید . لامپا ها خاموش  شد . تیر های چراغ برق نصب  گردید .آسفالت شد.اولین تاکسی در جوار درشکه ها خیابان نوردی داشت. ماشین،گواهی نامه رانندگی و سرعت آورد .ساختمان های نو احداث  شد .پوشش لباس طبق مدل جورنال ها بود .آموزشگاه ابتدایی ،دبیرستان دخترانه،پسرانه تاسیس گردید.اگر در گرگان از قبل ناشناخته یی می خواست متولد شود،مثل شهری در دل شهر استرآباد.زایمان انجام شده بود.گرگان پوست ترکاند.کوی های جدید ظاهر شدند.
راوی می گوید:"گرگان موزه مردم شناسی از مهاجران استان سیستان و بلوچستان،مازندران،سمنان،خراسان،آذربایجانشرقی و افغانستان شد.بلوکات هفت و نیم واحدش به صد و هفتاد و نه قریه  در سال  ١٢٧٩شمسی به ده واحد تابعه بندر شاه،پهلویدژ،حومه استرآباد،حومه ی سدن،علی اباد،کردکوی،حومه ی کوهپایه،بندر گاز،گومیشان،و حومه ی ملک با ٥٤٢ واحد روستا در سال ١٣٥٤ شمسی فزونی یافت.در حد فاصل ٧٥ سال تعداد واحد های جمعیت اش سه برابر گردید."
توسعه ی مرحله ی جدید نیاز به مرز های تازه یی داشت و با حذف زمین های زراعی شهرک های جدیدی متولد شد.جمعیت شهر گرگان با ٩٤٩٩٣ نفر در سال ١٣٥٥ شمسی به ١٥٤٤٣٨ نفر به سال ١٣٦٥ شمسی افزون شد و رشد ٤/٩٦ در صد را دارا شد.جمعیت شهرستان گرگان به سال ١٣٥٥،به ٢٣٠٨٤٣نفر در سال ١٣٣٥ و در سال ١٣٦٥  به ٣٥٣٨٤٣ با رشد ٤/٣٨ در صد رسید.این در حالی است  که بخش  های  تابعه بندر گز،گمش دفه  بندر ترکمن ،کردکوی،علی اباد بنا به تشکیلات جدید پس از انقلاب مستقل  و فقط روستاهای حومه مرکزی و بخش اق قلعه منتسب  ماند و سر انجام سر کوه پیکر گرگان به جنگل و راه نهار خوران سابیده،دست های  و یسارش به روی روستاهای انجیر آب و جالین و دو پای انتف دارش به سوی دشت ترکمن،مجاور روستای امیرآباد لمیده است..در این اندامواره ی سنگین آپارتمان سازی چون رویش قارچ بر پا ست . گرگان به جای چهار فصل ،دو فصل برگ ریزان و برگ سبزان دارد . از تپه ی سوگله معروف به هزار پیچ ، شهر و آدم ها انگار شوق و عشق یکدیگرند.پنبه زاران که شهر با نامش به طلای سفید می خواست نامی شود . گندم زاران و کرت های شالی زاران که بیشتر به تخته های شکسته ی اینه ای می نماید و آن تپه های باستانی که جا جا در شمال نشسته اند .
هوا ابری است .قطره های باران می زند. آپارتمان آشنایم را پیدا می کنم . گل های آپارتمانی را از همین جا شفاف می بینم .
رخت طبقه ی دوم بر روی بند به چلیپایی می ماند .خاله قلنبه سپری شد.خانه اش را جزو  اثا ر میراث فرهنگی ثبت کرده اند .بیشتر خانه های محله ی سر چشمه ، میدان،دوشنبه ای،دربنو،باغ پلنگ،و میرکریم با بافت درونی،برونی،پنجه های کشویی،مشبک و بالکن،میراث فرهنگی اند.دیدن دارد رمز و راز آفرینش آدم های که از کوزه آب می خوردند.حالا گرگان با هیات جدیدش عمودی به نظر می رسد ،نه شکل مسته قدیم.شهر غرق در سیمان و ماشین هاست..باز نگاهی به شهرم می اندازم.از انرژ ی سرشار است.می خواهم معنایی در یابم.نامی می خوانی ای شهر !گرگان گلستان شده است
حسین میرکاظمی
...  

Tuesday, June 4, 2013

3/13,M.NOGHREKR:THE JESUS OF GOLDEN CEMETERY


Massoud Noghrekar:
The Jesus of Golden Cemetey
Cover and drawings by M K Sadigh
Publish America 2012
In Massoud Noghrekar's Novel emotions overflow in form of hyper-motion.No one is real sick but lives in hyperreality,still observed ,to the degree of breakdown or breaking the rules of power .
The Jesus of Golden Cemetery is a novel about patients and employees being victimized in mental institutions by money and power,according to first hand experiences and observations of author,as a staff and evening supervisor of psychiatric ward in real life . In these institutions of "don't think and ask,but just work",due to competition,corruptions and lack of professional managements with specialty training ,a broken team is running the show,as nowadays could be seen in similar workplaces or almost everywhere  .In broken team,there are usually a circle of power and decision making,on the basis of profit making only,an entourage of clicks and spies who report all the details to the boss,and there are also hard working staffs,at times overqualified like the narrator of this novel,being victims of the system similar to their patients.Patients symbolically are drenched in their urine and feces,unattended,while the so called"facility"is being run by their money and financed by their families for benefits of corrupted power network.
Dr Noghrekar in his generally report-like narrative explains how the management is out of touch to the degree of making fun of patients and firing hard working employees.The climax of his story is when one of his patients leaves this mental facility and commit suicide in a local motel.These are the well to do patients and still being treated unfair by a brutal system who is still reminder of what is being researched by Michel Foucault in his book:The Birth of Asylum,and fantastically presented in One Who Flew Over the Cuckoo's nest ,a 1962 novel of  Ken Kasey and 1975 movie drama made on that basis by Milos Forman, with paranoid,childish,delusional characters played by Jack Nicholson ,Louise Fletcher,Danny De Vito among others.Mc Murphy's behavior is inciting and provocative ,though Chief Bomden is a silent Native American,deaf and mute .But in Noghrekar's novel everyone likes to speak up and still the challenge is : Gorsha pointed to the yellow sign and shouted,"Mr Shody don't return here.It is a dead end",p.15
Love is always lacking in care of these people,detached from society with misfortune,in all these stories and so causes hatred,and that is why Hillary,a major character of Noghrekar's  novel,and a poet sings:
Love is gorgeous
Love is beautiful
Like a butterfly
Love is ugly
Love is polite No matter what love is
It's fragile like a butterfly
It is fragile
Like Hillary.
p.129
Massoud Noghrekr(Baboli),writer,researcher and political activist ,born 1952 in Tehran,Iran,started writing short stories by age 16.He acquired his M.D. degree in 1978 and lived and worked in Germany and then since 1993 in  The U.S. as well. Of 28 volumes of books in literature,politics and medicine ,Noghrekar recently published his novel : The Kids of Slums in 2 volumes,by Forugh Publishing ,2013/1392 in Persian/Farsi.This book also will be reviewed in Moj Book Review soon
-MBR