Wednesday, November 27, 2013

5/15: POEMS OF NOSRATOLAH MASSOUDI

POEMS BY: Nosratolah Massoudi
TRANSLATED BY: Faramarz Soleimani
#2
Solitude is leaving the last mark 
On my season of waste
With the syntax of your lips
A little earlier than late
Find out the silence
Of this waste.
#3
You came a little 
worse than sudden
With eyes
The almond tree 
Never leaves
In the worst wind
And then you were gone worse
Than sudden
To leave the mirrors hand
Empty of you 
Wherever of wherever you are 
Embrace me 
In respect of the breeze
Which lost you.
#4
I am involved with heart
Tell your generous eyes
It is time to mediate

Saturday, November 23, 2013

5/14:FARAMARZ SOLEIMANI POEM,farsi,spanish

فارسی ی فرامرز سلیمانی 
اسپانیایی ی علی نوروز پور 
و هنرِ نقش و رنگ از : زهره خالقی
***
نسیم در نسیم می آمد
در آواز صنوبری که در راه می سوخت
و مرغی که موجی را 
بر بال های صدفی اش می برد
آینه را گشودم
تا چهره ی تو را
باز بر آینه بنشانم
و آینه
در آواز های عاشقی مان
تصویر آشوبی شد
ناب و صنوبری
****
La brisa venía en la brisa
En el canto de un pino
que en camino
se quemaba
Y un pájaro que llevaba una ola
en sus alas de conchas
Abrí el espejo
para reponer
tu cara en él
Y el espejo
en nuestros cantos de amor
se hizo
una imagen caótica pura
de pino
Faramarz Soleimani/Traducido por/Ali Norouzpour


نامه به دوست 
علی نوروز پور گرامی 
ترجمه نماد و نمودی از گشاده دستی و گشاده ذهنی فرهنگی و ادبی است .برای کسی که برخی از شعر هایش را به اسپانیایی ترجمه کرده و بسیاری از شعر شاعران اسپانیایی و لاتین آمریکا را در حد معرفی آن ها حتا , از زبان مادری شان به زبان فارسی برگردانده ,وقتی به ترجمه های یش به اسپانیایی می نگرد تصویری تازه در شعر دیگر از خود می یابد و این را مرهون شما و وقت شماست .درست مثل عکس تازه یی که از او گرفته باشید و اتفاقن آن عکس همراه هم این کولاژ و تصویر را تکمیل می کند 
ترجمه را ممکنست پخته خورانی که تنها ترجمه ی فارسی به فارسی یا انگلیسی به انگلسی می کنند! , کاری آسان بدانند اما شما نیک
 می دانید که این یکی از مشکل ترین رشته های ادبی است زیرا مترجم نه تنها به زبان دیگری باید خوب مسلط  باشد بل به زبان فارسی نیز اشراف کامل داشته باشد و آن را به عنوان زبان مادری و به خوبی و فراتر از آموزش کوچه و خیابان و خانه و خانواده فرا گرفته باشد .
از این نظر ها کار شما که به خوبی بدان واقفید ,قابل تحسین است و من امید وارم همانطور که این ترجمه ی شما را من در کتاب های چند زبانه ام و مجله بین المللی موج می آورم ,شما نیز آن را برای مجموعه ی خودتان در نظر بگیرید 
با سپاس دوباره و ادامه ی کارها 
ف.س 

5/13:ZOHREH KHALEGHI POEM,farsi/spanish/english/french

فارسی ی زهره خالقی 
اسپانیایی ی علی نوروز پور 
انگلیسی و فرانسه  ی فرامرز سلیمانی 

جا گذاشتم
جا گذاشتم تمامم را درتو
آنجا که نگاهت با چشمانم گره خورد
****
He dejado
He dejado todo mi ser en ti
Allá
Donde tu mirada
se ató con mis ojos
Zohreh Khaleghi/Traducido por/AliNorouzpour
I left it 
I left all of me in you
Where your gaze tied up with my eyes
--Tr;FS
Je l'ai laisse
Je l'ai laisse tout de moi  en vous
Ou votre regard attache avec mes yeux
Tr;;FS

Monday, November 4, 2013

5/12:SHAHRAM GERAVANDI'S SHORT SHORT STORY

شهرام گراوندی
داستانک

پدرم چراغ زنبوری را برداشت و به طرف زیرزمین که سر و صدای عجیبی از آن شنیده می شد، رفت. از پنجره ، هلال ماه به زردی می زد. پدرم را دیدم که با گام های شمرده به زیر زمین نزدیک می شد. جلوی
در چوبی و کهنه ی زیرزمین ایستاد، آنرا هل داد و تو رفت. لحظه های کشدار و آزاردهنده ای در راه بود. سر و صداها که با ورود پدرم اوج گرفته بود، یک مرتبه قطع شد. منتظر بودم هر لحظه هیکل پدرم از در زیرزمین بیرون بیاید و خبری نمی شد. لحظه ها به کندی می گذشت. مادرم کنارم آمد، دستم را کشید و با هم بیرون زدیم. دو برادر و خواهر کوچکم در خواب بودند. به زیرزمین نزدیک شدیم. هول و ولا به جان مان افتاده بود. در زیرزمین را که بسته شده بود، باز کردیم. نور شدیدی به صورت مان خورد. از پدرم خبری نبود. زیرزمین، عجیب روشن بود. از چراغ هم اثری نبود. از آن شب تا حالا، شب که می شود، زیرزمین خانه مثل کانون نور، مثل روز روشن است و دیگر از پدرم خبری نیست